شادی و غم

ساخت وبلاگ

شادی و غم
شادمانی، چهره ی بی نقاب اندوه است به معیار دل؛
و آوای خنده از همان چاه بر شود که بسیاری ایام، لبریز اشک باشد

و چگونه غیر این تواند بود؟

در خراش تیغ غم بر پیکر هستی آدمی آیینی است، آن که شکافی عمیقتر تحمل کند، پیمانه ی شادمانیش فراختر شود؛
نه مگر پیاله ای که شراب گوارای خویش در آن جای دهید، سوخته جانی باشد، باز آمده از کوره ی سفالگران؟
و نغمه ی آن عود که جان دهد، از اندام چوبی بر اید که به نیش تیغی تهی شده باشد؟
به لحظه ی شادمانی و سر خوشی، در اعماق قلب خویش نظاره کنید تا که بازیابید، آنچه امروز شما را مسرور دارد، آری همان است که پیشتر، زهر غمی جانکاه به کامتان ریخته باشد.
و در تداوم سیاه تلخ کامی باز نگرید تا ببینید که اشک در مصیبت آن می افشانید که روزگاری سر چشمه ی شادمانی بوده است.

در میان شما جمعی بر آنند که گسترده ی اندوه، عظیم تر از شادمانی باشد، و گروهی در فراخنای مسرت، عظمتی گسترده تر یابند.
اما من اکنون با شما می گویم، این دو را از یکدیگر جدایی نیست.
اینان همواره دوشادوش سفر کنند و در آن هنگام که یکی بر سفره ی شما نشسته است، دیگری در رختخوابتان آرمیده باشد.
شما پیوسته چون ترازویید بی تکلیف در میانه ی اندوه و نشاط.
و تنها آن زمانی سکون پدیدار شود که از هر چهدهست تهی شوید.
پس خزانه دار گیتی آنگاه که شما را بر گیرد تا سیم و زر خود قیاس کند، لاجرم کفه ای فروافتد، تا کدام شادی باشد و کدام غم.
جبران خلیل جبران
لیش...
ما را در سایت لیش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : فلاحتگر lish بازدید : 429 تاريخ : چهارشنبه فروردين 1385 ساعت: 20:0